بدرود با «دنگ» و سلام بر «کیم»

چین گرفتار دین نبود و ضدیت با آمریکا را به معامله دو سر سود تبدیل کرد

اعتماد‌ آنلاین: سفر آیت‌الله خامنه‌ای به پیونگ‌یانگ در اردیبهشت ۱۳۶۷ و ملاقات با کیم ایل سونگ،‌رهبر وقت کره شمالی

«مطلقا ممنوع!» این تصمیمی‌ست که آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، درباره دیدار احتمالی روسای جمهوری یا دیگر مقامات دولتی ایران و ایالات متحده گرفته است. بدین‌سان امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه، شاهد ترکیدن بادکنکی است که هفته پیش در کنفرانس سران گروه ۷ در بیارتیز به هوا فرستاد.

با این‌حال، منابع فرانسوی در گفت‌وگوهای غیررسمی هنوز امیدوارند که دلال دیداری میان پرزیدنت‌ها دونالد ترامپ و حسن روحانی باشند. علی‌رغم «نه،نه» قاطع آقای خامنه‌ای، پاریس هنوز هم در پی این «برخورد تاریخی» است. در حاشیه اجلاس عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک در همین‌ ماه.

با آن‌که پیش‌بینی درباره رفتار جمهوری اسلامی همواره پر از «ریسک» است، باید بگویم که به نظر من، حتی اگر مکرون بتواند «برخورد تاریخی» خیالی خود را در عمل کارگردانی کند، «مشکل ایران» پیچیده‌تر از آن است که با یک عکس یادگاری ترامپ و روحانی حل شود. رژیم کنونی ایران همان قدر می‌تواند داده‌های طبیعی یا DNA خود را عوض کند که یک کژدُم ممکن است با یک عکس یادگاری بپذیرد که از آن پس به کسی نیش نزند.

ریشه «مشکل ایران» را بایستی در بحران هویتی جست‌وجو کرد که ایرانیان از دو قرن پیش تاکنون با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند. مسأله‌ای که برای ایرانیان، چه در ۱۵۰ سال پیش از انقلاب اسلامی و چه در ۴۰ سال حکومت ملایان مطرح بوده این است: چگونه می‌توان وارد دنیای معاصر شد، بی‌آنکه همه مقررات آن را بپذیریم؟

ایرانیان همواره هم شیفته این جهان پرشگفتی بوده‌اند و هم در هراس از آن. محمدرضا شاه با گاز دادن در جهت شگفتی، نخست آنان را به سوی خود کشاند، اما بعدا، هنگامی که ترس بر شیفتگی چربید، از سوی آنان رانده شد.

این جمع اضداد را در همه ‌جا می‌توان دید- حتی در بعضی ایرانیان که سال‌هاست در تبعید در دموکراسی‌های غربی به‌سر می‌برند. آنان شیفته زندگی غربی هستند، اما زندگی اسلامی را برای توده مردم خود می‌خواهند. از جمهوری اسلامی حتی در بدترین جلوه‌های آن، دفاع می‌کنند اما حاضر نیستند حتی اسم رسمی آن را بر زبان آورند و مدام، به‌جای آن، از ایران سخن می‌گویند.

نمونه‌های بحران هویت را در دیگر کشورها نیز دیده‌ایم. مثلا هم‌اکنون شاهد بحران هویت در بریتانیا هستیم- کشوری با ثبات و با سنن دموکراتیک کهن که اکنون بر مسأله خروج از اتحادیه اروپا در حالت جنگ داخلی، البته بدون خونریزی، قرار دارد.

در دوران ریاست‌ جمهوری علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، جمهوری اسلامی کوشید تا الگوی جمهوری خلق چین را اتخاذ کند. براساس آن الگو، که از سوی دنگ شائو پینگ عرضه شده بود، ایران با پذیرفتن یک نظام سیاسی جهان شمول (توتالیتر) توأم با یک نظام اقتصادی باز و یک نظام فرهنگی-اجتماعی نیمه باز، می‌توانست ادعا کند که الگوی غربی را که ظاهرا از سوی شاه عرضه شده بود، کنار بگذارد و بی‌آنکه در صحنه بین‌المللی به‌عنوان «پاریا» طرد شود.

الگویی که هاشمی رفسنجانی و پس از او محمد خاتمی در نقش رئیس جمهوری عرضه می‌کرند، موفقیت‌های زودگذر بسیار بدست آورد. بسیار تحریم‌ها که علیه جمهوری اسلامی وضع شده بود کنار گذاشته شد، مساله فتوا علیه سلمان رشدی بی‌سروصدا پایان یافت، تهران میزبان کنفرانس سران کشورهای اسلامی شد و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، به‌ویژه در صنایع انرژی و پتروشیمی توسعه گرفت. با این‌حال، سناریو «چینی‌ کردن» ایران به زودی محدودیت‌های خود را آشکار کرد. طبقه متوسط شهری ایران، که بسیاری از گردانندگان نخستین جمهوری اسلامی جزو آن بودند، نمی‌توانستند محدودیت‌های سیاسی و فرهنگی لازم در آن الگو را بپذیرند. فرار نزدیک به هشت میلیون ایرانی از وطنشان در چهار دهه گذشته، نشان از این نپذیرفتن است. در عین‌حال جنبش آقای خمینی بیشتر به یک فرقه مذهبی جدید می‌مانست تا یک حزب سیاسی مانند حزب کمونیست چین.

از سوی دیگر، فرضیه‌سازان و استادان کاربردی جنبش «خمینیستی» نمی‌توانستند عنصر اساسی مسلک خود، یعنی اسلام رادیکال را در جای مشخصی محدود کنند، در حالی که ضدیت با آمریکا را نیز برای پیروزی در رقابت خود با عناصر چپ‌گرا لازم می‌دانستند. جمهوری خلق چین گرفتار مساله دینی نبود و ضدیت با آمریکا را نیز به سرعت تبدیل کرد به معامله دو سر سود با آمریکا.

سرخورده از تلاش ناکام برای چینی کردن جمهوری اسلامی، می‌شد انتظار داشت که رفسنجانی و خاتمی و به‌طور کلی گرایش معروف به «اصلاح‌طلبی» نگاهی تازه به الگوی دموکراسی غربی را بررسی کند. اما چنین نشد، زیرا کوچک‌ترین گرایش به الگوی غربی از دید پیروان جنبش خمینی‌گرایی، خیانتی به اسلام تلقی می‌شود.

طرح چینی کردن ایران از آغاز با مخالفت گرایشی روبرو بود که الگوی آرمانی خود را در جمهوری دموکراتیک خلق کره می‌دید. آیت‌الله علی خامنه‌ای در دوره ریاست‌جمهوری خود به کره شمالی سفر کرد و به گفته خودش تحت تاثیر «روحیه مقاومت و خودکفایی» آن کشور به رهبری «کیم ایل‌سونگ» قرارگرفت. از دید آقای خامنه‌ای، کره شمالی تنها کشور واقعا مستقل در جهان بود، زیرا می‌توانست به حرف هیچ‌کس گوش ندهد و به شکرانه «اقتصاد مقاومتی» یا «جوشه (juche)» در زبان کره‌‌ای؛ درفضایی از خود‌کفایی زندگی کنند.

ایران امروز در کجا قرار دارد؟ به نظر من الگوی چینی کردن ایران مرده است؛ در حالی که الگوی غربی کردن ایران در مقطع فکری و فرهنگی باردیگر روبه رشد است، بی‌آنکه بتواند سکان سرنوشت کشور را به دست بگیرد.

در کوتاه مدت، در مقطع تاکتیکی، الگوی تبدیل ایران به یک کره ‌شمالی اسلامی، لااقل در حوزه هواداران خمینیسم، فعال‌تر و پرشورتر ازهمیشه است. شکست برجام و این اعتقاد که به آمریکا و غرب نباید اعتماد کرد، گفتمانی متکی بر «اقتصاد مقاومتی»، بریدن از وابستگی به درآمد نفت، کاستن حجم مصرف فردی و اجتماعی و به‌طور کلی «جوشه» کیم‌ ایل سونگی را در مرکز بحث سیاسی در داخل رژیم قرار داده است.

خداحافظ دنگ شیائو پینگ! سلام بر کیم ایل سونگ!

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه