نیم نگاهی به رئالیسم سوسیالیستی

هدف «رئالیسم سوسیالیستی» بازتاب آرمان‌های اتحاد جماهیر شوروی بود

یک عضو حزب کمونیست روسیه حین ادای احترام به سالروز تولد ولادیمیر لنین، میدان سرخ مسکو، آوریل 2010

Alexey SAZONOV / AFP

نظریه مارکسیستی، ادبیات را در پیوند با زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی و تاریخی آن بررسی می‌کند. اینکه میان ایده‌ها و ارزش‌های طرح شده در یک اثر ادبی و ایده‌ها و ارزش‌های جامعه معاصر چه پیوندی وجود دارد. این نظریه پیوند ادبیات را با نبرد طبقاتی و نزاع جامعه بر سر قدرت اقتصادی و سیاسی بررسی می‌کند. این شیوه، بررسی ادبیات را همچون بیان منافع طبقات اجتماعی می‌نگرد.

نظریه مارکسیستی تنها «جامعه شناسی ادبیات نیست» که ناظر بر چگونگی چاپ، نشر و بازتاب مناسبات طبقاتی باشد، بلکه بیشتر از آن این نظریه بر فرم، سبک و معنا نیز توجه دارد، اما با آن هم به فرم، سبک و معنا به‌عنوان محصولات یک زمینه تاریخی خاص می‌نگرد. در این نظریه ادبیات و هنر بخشی از روبنای اجتماعی است که بازتاب دهنده ایدئولوژی جامعه است، هرچند چگونگی پیوند ادبیات و ایدئولوژی از مارکسیسم کلاسیک تا جدید متنوع و پیچیده است، اما تمام نحله‌های سنت نقد ادبی مارکسیستی در این زمینه همنوا هستند که هنر و ادبیات با روابط تولید و ایدئولوژی جامعه در پیوند است. 

هرچند مارکس و انگلس نسبت به ادبیات نگاه معتدل‌تری دارند. مارکس در آغاز، خود شعر و نمایشنامه و نقد نمایشنامه می‌نوشته است و یک رمان ناتمام نیز گویا داشته است. نویسندگان مورد علاقه مارکس؛ سوفوکلس، شکسپیر و گوته بودند که هیچ کدام انقلابی نبودند. به نقل از تری ایگلتن در کتاب «ادبیات و تاریخ»، مارکس در «نظریه‌های ارزش اضافی» گفته است که جان میلتن بهشت گمشده‌اش را با همان هدفی تولید کرده است که کرم ابریشم ابریشم را تولید می‌کند. این نگاه میان میلتن و اثر او رابطه‌ای طبیعی ایجاد می‌کند، رابطه‌ای که با سیاست و دست درازی‌های سیاسی به ساحت هنر پیوندی ندارد. مارکس و انگلس به تعهد سیاسی ادبیات باور نداشتند.

به نقل از تری ایگلتن در کتاب یاد شده، انگلس در نامه‌ای که در سال ۱۸۸۵ به مینا کاوتسکی می‌نویسد یاد آور می‌شود که او رمانی با گرایش سیاسی را نمی‌پسندد و رمان باید شک و تردید را در مخاطب برانگیزد و از خوشبینی‌های بورژوازی مآبانه به دور باشد.

اما مارکسیست‌های روسی نسبت به ادبیات نگاه بسته‌ای داشتند، آنها هرچند «ریالیسم سوسیالیستی» را به اندیشه‌های مارکس و انگلس پیوند می‌زدند، اما این روش بیش از مارکس و انگلس به قول ایگلتن در اندیشه‌های منتقدانی چون بلینسکی، چرنیشفسکی و دوبرولیوبوف ریشه داشته است. مارکسیست‌های روسی ادبیات را همچون وسیله‌ای برای ترویج ارزش‌های انقلاب اکتبر، ارزش‌های کارگری و حتا ارزش‌های حزب بلشویک می‌دانستند.

لینین می‌گفت بی‌طرفی در امر نوشتن غیرممکن است او از ادبیات جهت‌دار طبقاتی دفاع می‌کرد.

هرچند تروتسکی و پلیخانف تا اندازه‌ای برای هنر و ادبیات استقلال قائل بودند، تروتسکی بر این باور بود که کارهنری پیش از هرچیزی باید به واسطه قوانین خودش بررسی شود.

پلیخانف که تروتسکی او را بلیسنکی مارکسیست می‌گفت با چرنیشفسکی برای اینکه ادبیات را همچون وسیله پروپاگندای حزبی می‌خواست مخالفت می‌کرد و میان کارکرد اجتماعی هنر و تاثیر زیباشناختی آن تفکیک قایل شده بود، اما می‌گفت که هنر ارزشمند هنری است که با گذار از لذت‌های زودگذر در خدمت تاریخ باشد.

 در جریان انقلاب اکتبر نهضتی به وجود آمده بود با نام «proletkult» که مجموعه انجمن‌های فرهنگی و هنرمندان آوانگارد روسی را دربر می‌گرفت. اعضای این جنبش با هنر همچون سلاح طبقاتی می‌نگریستند و فرهنگ بورژوازی را به‌گونه کامل رد می‌کردند. همان‌گونه که بوگدانف رهبر این نهضت می‌گفت این نهضت  لابراتواری برای ایدئولوژی خالص کارگری است. دگماتیزم فرهنگ کارگری خط مشی تمام انجمن‌های ادبی روسی در این زمان بود و هرگونه گرایش لیبرال فرهنگی را رد می‌کرد و زمینه را برای رئالیسم سوسیالیستی آماده می‌کرد.

این جبنش که مبدل به نهاد شده بود در سال ۱۹۳۲ به اتحادیه نویسندگان شوروی تغییر نام یافت که نهادی بود زیر نظارت استالین و شرط انتشار آثار نویسندگان نیز پذیرفتن عضویت این نهاد بود.

در کنگره نویسندگان شوروی در سال ۱۹۳۴ «رئالیسم سوسیالیستی» به واسطه ژدانف و سایر همکارانش همچون راه و رسم کار هنری و فرهنگی تعیین شد. هدف از این روش جدید، بیان حقایق تاریخی بر اساس ایده پیشرو انقلاب و تحول ایدئولوژیکی طبقه کارگر و پرورش آنها با روحیات سوسیالیستی بود. از نظر این روش، ادبیات باید جهت دار و حزب محور می‌بود. این ادبیات باید نگاه خوش‌بینانه را ترویج می‌کرد و قهرمان پرور می‌بود. این ادبیات باید با رمانتیسیسم انقلابی در می‌آمیخت.

هدف اساسی «رئالیسم سوسیالیستی» محدود کردن فرهنگ عامه در چارچوب‌های از پیش تعیین شده‌ای بود که آرمان‌های اتحاد جماهیر شوروی را بازتاب می‌داد. حزب در کانون این ارزش‌ها قرار داشت. این نوع ادبیات باید اتحاد جماهیر شوروی را در شکل آرمانی آن ترسیم می‌کرد. نگاه خوش‌بینانه اجباری در این روش باعث می‌شد تا هرگونه هنری که بار اندوهگین داشته باشد طرد شود. تراژدی در این روش جایگاهی نداشت و مجموعه این روش‌های ادبی و هنری، آن‌چیزی را ساخت که از آن با نام «رمانتیسیسم انقلابی» یاد می‌کردند. رمانتیسیسم انقلابی باید جایگاه و اهمیت کارگران را با پرداختن مبالغه‌آمیز به زندگی و نقش آنها در حیات اجتماعی بالا می‌برد و باید نشان می‌داد که به یمن انقلاب و زحمت کارگران زندگی مردم شوروی به‌گونه چشم‌گیری بهبود یافته است. آنها باید به مردم گوشزد می‌کردند که «سُویِتیسم» بهترین نظام سیاسی ممکن است.

کاراکترهای داستان‌ها باید یا خوب یا بد می‌بودند، و این نگاه از بن‌مایه اخلاقی آن نظام می‌آمد که بر اساس آن افراد یا خوب بودند و یا بد و حد میانه‌ای وجود نداشت. نقاشان باید فضاهای کارخانه‌ها و زمین‌های زراعتی را دستمایه کارشان قرار می‌دادند.

هدف نهایی این نوع هنر تولید آن‌چیزی بود که لنین از آن با نام «انسان نوین» یاد می‌کرد.

این اوضاع تا سال ۱۹۵۰ ادامه داشت. این جریان نویسندگان را وادار می‌کرد تا از خوش‌بینی کاذب سخن بگویند. این جریان تنوع را از هنرها و ادبیات گرفت و آن را به لحاظ مضمونی به سمت یک نواختی ناراحت کننده‌ای سوق داد. مایاکوفسکی در سال ۱۹۳۰ دست به خودکشی زد، چند سال بعد میرهولد، کارگردان تجربه‌گرایی که حتا برشت از او تأثیرگرفته بود، به علت بی‌مایه خواندن رئالیسم سوسیالیستی به زندان افتاد و در زندان به زودی درگذشت و زنش نیز خودکشی کرد. شماری از بهترین شاعران، و هنرمندان روس در این دوران یا در اردوگاه کار اجباری سیبری مردند یا در فقر و محرومیت و استبداد زندگی به سر بردند و یا مجبور به ترک وطن شدند و تا دم مرگ به وطن برنگشتند.

این نگاه برخاسته از انقلاب اکتبر کم کم در اقمار جمهوری‌های اتحاد جماهیر شوروی گسترش می‌یافت. به‌عنوان نمونه در ادبیات تاجیکان شاعران نسل اول شعر معاصر تاجیک تحت تاثیر این جریان بودند. شاعرانی چون؛ باقی رحیم زاده، عبدالسلام دهاتی، میرزا تورسون زاده، میر سعید میر شکر و... که در شعرشان به گونه شعاری از ارزش‌های کمونیستی و ستایش رهبران انقلاب اکتبر و اتحاد جماهیر شوروی یاد می‌کردند.

بعدها در افغانستان نیز این روش در میان شماری از اعضای حزب دموکراتیک خلق طرفدارانی یافت که شاعرانی چون؛ محمدحسن «بارق شفیعی»، اسدالله حبیب، عبدالله نایبی، سلیمان لایق و دستگیر پنجشیری را می‌توان از این جمع به حساب آورد.

بیشتر از فرهنگ و هنر