سوفیا لورن: همیشه سعی کردم نقش زن‌های قوی را بازی کنم

این بازیگر ایتالیایی از قبل از فرود انسان بر کره ماه مشهور بود

سوفیا لورن یکی از شناخته‌شده‌ترین زنان کره زمین است- Filippo MONTEFORTE / AFP

سوفیا لورن یکی از شناخته‌شده‌ترین زنان کره زمین است، از آن ستاره‌های فریبا و فوق‌العاده بااستعدادی که شبیه‌شان دیگر به دنیا نمی‌آید. اما وقتی از این ستاره ۸۶ساله پرسیدم آیا هرگز دوست داشته عادی باشد، ابروهایش درهم رفت. او با لهجه غلیظ و شیرینش گفت: «چرا فکر می‌کنید کسی که ستاره است، عادی نیست؟ در ضمن می‌گویند من ستاره هستم؛ خودم نمی‌دانم. هیچ‌وقت در زندگی‌ام خیلی احساس عادی بودن نکردم.» 

شهرت و ستاره بودن حتما تا حالا دیگر برای او عادی شده است؛ این بازیگر ایتالیایی از قبل از فرود انسان بر کره ماه مشهور بود. او جزو چهره‌های دوران طلایی سینما است و همتایانی چون جان وین، مارلون براندو، کلارک گیبل، چارلی چاپلین، مارچلو ماسترویانی، فرانک سیناترا و کری گرانت داشته است. او سبک و سنت را به چالش کشید و نقش کارگر جنسی، مهاجر، جاسوس دغل‌باز و زن خانه‌دار بی‌قرار را بازی کرد و در همه این احوال از طرف منتقدان تعرض‌گر برچسب «زن جذاب و هرزه»، «از راه به در کن» و «وسیله‌ی تزئین» خورده است. او در سال ۱۹۶۰ بابت بازی در فیلم «دو زن» در نقش مادری که از وحشت جنگ می‌گریزد، برنده اولین جایزه اسکار برای فیلمی به زبانی غیر از انگلیسی شد. او پنج جایزه گلدن گلوب، یک جایزه گرمی، جام ولپی از جشنواره فیلم ونیز، جایزه بهترین هنرپیشه زن در جشنواره کن و جایزه افتخاری یک عمر دستاورد را از آکادمی اسکار دریافت کرده است. دوهرازمین ستاره در پیاده‌روی مشاهیر هالیوود به او تقدیم شد. رولینگ استونز درباره او ترانه نوشتند، «شراب را بده (سوفیا لورن)». اگر او ستاره نباشد، پس کیست. 

او می‌گوید: «نمی‌دانم، گیج شدم. راجع بهش فکر می‌کنم. شاید حدود یک ماه دیگر دوباره با هم صحبت کردیم.» 

گفت‌وگوی من و لورن از طریق نرم‌افزار زوم صورت گرفت. حتی بدون این‌که دوربین رویش باشد او توفانی از کاریزما و جذابیت است. او با ابراز تاسف می‌گوید: «برایم سخت است که احساساتم را به زبانی غیر از ایتالیایی بیان کنم»، اما با این حال چنان قدرت بیان بی‌نظیری دارد که دو بار می‌زند زیر گریه و آخر سر می‌گوید: «همین، مرسی، این بود داستان زندگی من.» 

او در خانه‌اش در ژنو، سوئیس است، خانه‌ای که کاخ باکینگهام در مقابلش بی‌روح به نظر می‌آید. من عکس‌های خانه را دیده بودم؛ با چلچراغ‌ها، مجسمه‌های مرمر، شمعدان‌های نقره، نقاشی‌های با قاب‌های پرنقش‌ونگار. یک اتاق کامل به مجسمه‌های طلا اختصاص دارد. اما حتی چنین عمارتی هم وقتی نمی‌شود از آن خارج شد، لطفی ندارد. حتی ستاره‌های سینما هم از این بیماری همه‌گیر معاف نیستند. وقتی جویای حال و احوال او می‌شوم، آه بلندی می‌کشد و می‌گوید: «نمی‌دانم با زندگی‌ام چه کار کنم، چون در خانه هستم. بیرون نمی‌روم. نمی‌خواهم بروم. خیلی می‌ترسم. تنها چیزی که خوشحالم می‌کند فیلم است چون جزوی از وجود من است. مال من است. من به وجودش آوردم.» 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

فیلم «زندگی پیش رو» کانون گفت‌وگوی ماست؛ اولین نقش لورن پس از بیش از یک دهه، که می‌تواند جایزه اسکار دیگری را برای او رقم بزند. این فیلم، به کارگردانی پسرش ادواردو پونتی که در گفت‌وگوی ما به عنوان مترجم کنار او نشسته، یک فیلم درام ایتالیایی در مورد یک زوج عجیب و فوق‌العاده است. لورن در نقش مادام رزا، از بازمانده‌های هولوکاست و کارگر جنسی سابق است که حال از فرزندان دیگر زنان در این حرفه مراقبت می‌کند. او سرسخت اما دلسوز است و زخم‌های قدیمی را پشت گوشواره‌های حلقه‌ای طلا، اسپری مو و زبان نیش‌دارش پنهان می‌کند. رزا حضانت مومو (ابراهیما گوئی)، پسر ۱۲ساله سنگالی که کیفش را می‌دزدد، قبول می‌کند و پیوند خاصی بین آن دو برقرار می‌شود. 

لورن می‌گوید: «نقش زیبایی بود. او زنی قوی، شکننده، بامزه و دوست‌داشتنی است… تمام خصوصیات یک زن و تمام آن چه من همیشه دوست داشتم به روی پرده بیاورم. من در طول دوران حرفه‌ای‌ام همیشه سعی کردم نقش زن‌های با شخصیت قوی را بازی کنم.» 

بسیاری از این زن‌ها - حتی در بسیاری از نقش‌های کمدی لورن که برایشان مجبور شده «آن روی ناپلی خود را رو کند» - در یک جایی در حاشیه جامعه وجود داشته‌اند. یکی از آن‌ها مارا در فیلم «دیروز، امروز و فردا» (۱۹۶۳) بود. او یک کارگر جنسی (اسکورت) بود که همسایه‌اش به او گفت به دلیل کارهایش به جهنم می‌رود و او بدون توجه به حرف‌های او با شادی رقص برهنه (استریپتیز) می‌کند. آنتونیتا در فیلم «یک روز خاص» (۱۹۷۷)، همسر ناراضی یک مرد فاشسیت که با همسایه همجنسگرای خود (به بازیگری مارچلو ماسترویانی، از هم‌بازی‌های همیشگی لورن) صمیمی می‌شود. یکی دیگر نقش فیلومنا در فیلم «ازدواج به سبک ایتالیایی» (۱۹۶۴) بود که در آن سعی می‌کند معشوق هوسرانش (بار دیگر به بازیگری ماسترویانی) را فریب دهد که با او ازدواج کند و نام خانوادگی‌اش را به سه فرزند نامشروع او بدهد. لورن بابت نقش خود در این فیلم برای دومین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد. نقشش در آن فیلم به واقعیت زندگی‌اش نسبتاً نزدیک بود. او می‌گوید: «من در خانواده‌ای متولد شدم که سنتی نبودند.» 

قبل از این‌که سوفیا لورنی به وجود بیاید، سوفیا ویلانی شیکولونه بود که در سال ۱۹۳۴ در مرکز خیریه برای مادران بدون همسر به دنیا آمد. لورن به یاد می‌آورد: «مادرم رومیلدا زن زیبایی بود. او می‌خواست بازیگر شود چون عین گرتا گاربو بود. هر بار به خیابان می‌رفت، مردم دورش جمع می‌شدند و از او امضا می‌خواستند.» مادرش در دوران نوجوانی در مسابقه آدم‌های شبیه گرتا گاربو برنده شده بود. جایزه‌اش هم بلیت سفر به آمریکا بود، اما پدر و مادرش نگذاشتند برود. لورن می‌گوید: «هیچ اتفاقی برای او نیفتاد. همیشه خیلی تنها بود. هم قوی بود هم نبود. می‌خواست قوی باشد، اما به آن اندازه که دوست داشت به دیگران یا به خودش نشان بدهد قوی نبود.» 

AFP

با آغاز جنگ جهانی دوم، سوفیا و مادرش و خواهر کوچک‌ترش ماریا با نان سهمیه‌ای شکمشان را سیر می‌کردند و در شهر پیتزولی در ناپل دنبال غذا می‌گشتند. پدر بچه‌ها آن‌ها را ترک کرده بود و حتی نام خانوادگی‌اش را هم به ماریا نداد. سوفیا به‌قدری سوء‌تغذیه داشت که بچه‌های دیگر او را «خلال دندان» صدا می‌کردند – البته موقع‌هایی که او را به خاطر نامشروع بودن سرزنش نمی‌کردند. 

او می‌گوید: «بچه‌های مدرسه همه خانواده و پدر داشتند. نمی‌توانم بگویم که حسادت می‌کردم، چون دوستانم را خیلی دوست داشتم، اما مثل آن‌ها نبودم. احساس می‌کردم فرق دارم. پسربچه‌ها هم مدام با من شوخی می‌کردند و من از این موضوع به شدت اذیت می‌شدم، واقعاً اذیت می‌شدم. اما خانواده ما هم با وجود این‌که مادرم شوهر نداشت چیزی از خانواده‌های دیگر کم نداشت. حتی شاید چون با بقیه خانواده‌ها فرق داشتیم، به هم نزدیک‌تر هم شدیم.» 

او در مورد خانواده‌های غیر-سنتی می‌گوید: «می‌شود به دخترها و پسرهای کوچک کمک کرد تا به خانواده‌هایشان افتخار کنند. همه ما شایسته دوست داشته شدن از ته قلب و صادقانه هستیم.» 

لورن وقتی از مرحله خلال دندانی خارج شد، شروع کرد به شرکت کردن در مسابقات زیبایی. در این‌جا باید گفت که لورن زن زیبایی بود. به‌قدری زیبا که معنای این کلمه را تعریف می‌کرد. او در دوران جوانی مجبور شد با چندین مرد هوس‌باز بازی کند. کری گرانت، که متاهل بود، در فیلم «خانه قایقی» (۱۹۵۸) شیفته‌ او شد. پیتر سلرز، که او نیز متاهل بود، در حضور همسرش به او ابراز عشق کرد. مارلون براندو – درست حدس زدید، متاهل بود - در فیلم «کنتسی از هنگ کنگ» در سال ۱۹۶۷ پیشنهادهای غیراخلاقی به او کرد. سوفیا پیشنهاد او را با تندی رد کرد. اما زیبایی‌اش ویژگی‌های دیگری هم به همراه داشت:  مسخره‌بازی، عزم راسخ و فولادین، شوخ طبعی، تنهایی و آسیب‌پذیری. کارلو پونتی تهیه‌کننده مشهور فیلم بار اول او را در یکی از مسابقات زیبایی دید. او قطعاً در وهله‌ اول شیفته زیبایی‌اش شده بود، اما استعدادش باعث ماندگاری این شیفتگی شد. او تنها یک پیشنهاد به او کرد. این‌که شاید بهتر باشد بینی را جراحی زیبایی کند.  سوفیا در جواب او گفت: «اگر مجبورم کنی بینی‌ام را عوض کنم، برمی‌گردم پوتزولی.» 

لورن، با بینی دست‌نخورده، به‌تدریج مشهور شد. نقش‌های کوچک با بودجه پایین جایشان را به نقش‌های بزرگ و درخشان دادند. او از پولی که بابت ایفای نقش اصلی فیلم در «آیدا» در سال ۱۹۵۳ دریافت کرد، یک میلیون لیرش را خرج حق اخذ نام خانوادگی پدر برای خواهرش کرد. او می‌گوید: «شانس آوردم نقش‌هایی به من دادند که برای ظاهر و درونم خوب بودند.» 

لورن آن زمان مشهور شده بود، اما از ویتوریو دِ سیکا کارگردان ایتالیایی بابت مراقبت‌ها و راهنمایی‌هایش قدردانی می‌کند و می‌گوید: «من ۱۶ سالم بود. نمی‌دانستم چه فکر کنم. باید بگویم که اگر ویتوریو را نمی‌شناختم، فکر نمی‌کنم به این‌جا می‌رسیدم. او استاد بازیگری فوق‌العاده‌ای بود.» حتی پیش از همکاری با هم نیز دِ سیکا بارها از طریق تماس‌های تلفنی طولانی‌مدت به او آموزش داده بود. «او به من قدرت داد. قدرت ادامه دادن و شجاعت جرأت داشنن.» 

او درنهایت در بیش از ده فیلم با دِ سیکا همکاری کرد. آن‌ها چندین نمونه از بهترین کارهای خود را با هم به انجام رساندند، که فیلم «دو زن» بهترینشان بود. لورن در نقش چزیرا، مادر بیوه‌ای که با محاصره شهر رم به روستای خود می‌گریزد، اجرایی فوق‌العاده داشت و با صحنه‌هایی از ابراز خشم، عرف نقش‌های زنانه را زیر پا گذاشت. او با این نقش یک انقلاب ایجاد کرد. او در یکی از صحنه‌ها به مرد هم‌بسترش گفت: «تو سرور من نیستی. من مال هیچ‌کس نیستم.» یا صحنه رویارویی‌اش با یک کامیون سرباز پس از تجاوز گروهی به او و دختر ۱۳ ساله‌اش. او از افسر آمریکایی‌ای که خود را جلوی ماشینش انداخته می‌پرسد: «می‌دانید این قهرمانانی که شما به آن‌ها فرمان می‌دهید چه کار کرده‌اند؟ نه من دیوانه نیستم. مجنون نیستم. به او نگاه کنید و بگویید من دیوانه‌ام.» وقتی آن‌ها با سرعت راه می‌افتند و غبار غلیظی پشت سرشان بلند می‌شود، او به سمتشان سنگ پرت می‌کند و می‌افتد. 

لورن آن صحنه را در یک کات اجرا کرد. او گفت: «دِ سیکا گفت، بیایید کار را تمام کنیم و برویم خانه. من گفتم، چرا؟ چه شده؟ او در جوابم گفت، دیگر لازم نیست تکرار کنیم چون بی‌نظیر بود. من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دِ سیکا چنین حرفی به من بزند. هر بار آن صحنه را می‌بینم، با خودم می‌گویم، شاید حق با او بود. خیلی خوب شد. من هم صورتش را بوسیدم. الان گریه‌ام می‌گیرد. خیلی احساساتی می‌شوم.» 

لورن بازیگری را سرنوشت خود می‌دانست، اما یک آرزوی دیگر هم داشت. او می‌گوید: «من همیشه دوست داشتم یک آشیانه، فرزند و خانواده داشته باشم.» او پس از رد پشنهاد کری گرانت، در سال ۱۹۵۸ با پونتی ازدواج کرد. یک وقفه کوچک به دلیل این‌که طلاق پونتی از همسر اولش هنوز در ایتالیا قانوناً به رسمیت شناخته نشده بود، در زندگی‌شان به وجود آمد. اما آن‌ها خیلی زود آن مسأله را حل کردند و در سال ۱۹۶۶ بار دیگر با هم ازدواج کردند. دو سال بعد، فرزند اولشان، کارلو جونیور، به دنیا آمد. ادواردو هم پنج سال بعد از او به دنیا آمد. من لورن و پسر کوچکش را بارها در مصاحبه‌ها دیده بودم؛ پسر همیشه دستش دور شانه‌ی مادر بود و مادر دست او را به آرامی می‌بوسید. 

لورن در مورد پسرهایش می‌گوید: «آن‌ها زیبا هستند. بهترین خاطره زندگی‌ام از دوران بارداری است. یادم است یک روز با خودم فکر کردم که قرار است مادر بشوم.» او مکثی کرد و بعد ادامه داد: «اگر ادامه بدهم، گریه‌ام می‌گیرد. مواظب باشید چون دیگر آخرهای مصاحبه است. شما مرا نمی‌شناسید، ولی من همین‌طوری‌ام.» 

او در اوایل دهه هشتاد به دلایل خانوادگی از کار بازیگری فاصله گرفت و از آن زمان تنها گهگاه در سینِما ظاهر شد. او می‌گوید: «یک روز در خانه بودم و با خودم فکر کردم، خدای من، من از سن ۱۷ سالگی دارم سخت کار می‌کنم. من در این فاصله ازدواج کردم و دو تا بچه زاییدم. اما من از وجودشان لذت نمی‌برم چون نمی‌توانم کنارشان باشم. عین یک برق بود.» ادواردو به کمکش می‌آید و می‌گوید: «منظورش رعد و برق بود.» او بدون این‌که اعتماد به نفسش را از دست بدهد می‌گوید، «مثل یک جرقه بود. با خودم گفتم، من می‌خواهم از فرزندانم لذت ببرم، می‌خواهم با آن‌ها وقت بگذرانم،  چون هر چه باشد آن‌ها بچه‌های من و بسیار زیبا بودند. برای همین همه چیز را متوقف کردم و بدون این‌که خودم بفهمم، مدت‌ها از سینِما دور ماندم.» 

این ادواردو بود که لورن را به بازی در فیلم «زندگی پیش رو» تشویق کرد. اگر به سبب او نبود، آخرین فیلم لورن همان فیلم «ناین» (نُه) در سال ۲۰۰۹، فیلم عاشقانه و فوق‌العاده درام راب مارشال به بازیگری دانیل دی لوییس، باقی می‌ماند. ادواردو و لورن از همکاری با هم لذت بردند، گرچه در کمال تعجب شنیدم که لورن مدام احتیاج داشت به او اطمینان خاطر بدهند. او می‌گوید: «من گاهی خیلی تراژیک می‌شوم. خیلی خیلی زیاد. به نوعی سیستم دفاعی‌ام است. با خودم می‌گویم همه چیز دارد بد پیش می‌رود. چون اگر صحنه‌ی مهمی را باید انجام بدهم، نمی‌دانم از پسش بر می‌آیم یا نه. من به مدرسه بازیگری نرفتم بنابراین چیزی در مورد آن نمی‌دانم. من با حسم بازی می‌کنم.» 

او چهار نوه دارد که به گفته خودش زیباترین نوه‌هایی هستند که کسی در عمرش دیده. از او می‌پرسم آیا فیلم‌هایش را به آن‌ها نشان می‌دهد و او می‌گوید: «من نمی‌خواهم چیزهایی را که برایشان جالب نیست به آن‌ها تحمیل کنم.» ادواردو می‌خندد و در مورد فیلم «زندگی پیش رو» می‌گوید: «فیلم آخر مادربزرگشان را دیده‌اند، این را می‌توانم با اطمینان بگویم.» پس لورن می‌گوید: «اوه بله، بله، دو بار هم دیدند.» می‌پرسم خوششان آمد از فیلم؟ «بله». دختر ۱۴ساله ادواردو آن را تنهایی در اتاقش تماشا کرده بود و با اشک از اتاق بیرون آمده بود. ادواردو می‌گوید: «تا به حال ندیدم دخترم این‌قدر تحت تأثیر یک فیلم قرار بگیرد. آن لحظه بود که با خودم فکر کردم، اگر این فیلم می‌تواند روی یک نوجوان ۱۴ساله تأثیر بگذارد، پس شاید مورد پسند بقیه جهان هم واقع بشود.» 

در مقاله‌ای که اخیراً منتشر شده آمده بود که مادام رزا یادآور نقش‌های «جنگجوی» خانم لورن در سال‌های دور است. از او می‌پرسم آیا با این نظر موافق است؟ آیا نقش زنان جنگجو را بازی می‌کرد؟ او در پاسخ می‌گوید: «ها؟» سپس ادواردو می‌گوید: «افرادی که همیشه مبارزه می‌کنند…» اما لورن وسط حرفش می‌پرد و با لحن جدی می‌گوید: «نه نه نه!» بعد کمی سکوت می‌کند و می‌گوید: «شاید می‌جنگند تا از زندگی چیزهای بهتری به دست بیاورند.» 

«زندگی پیش رو» حال در شبکه نت‌فلیکس پخش می‌شود.

© The Independent

بیشتر از فیلم