دیپلماتهای بریتانیایی به شوخی میگویند که ایران تنها کشوری است که هنوز هم بریتانیا را در جهان یک ابرقدرت میپندارد، اما جک استرا در کتاب جدید خود، «کار کار انگلیسیهاست: درک ایران و این که چرا به بریتانیا بیاعتماد است»، میخواهد به آنها توضیح بدهد که چرا ایران به این قدرت اروپایی چنین نگاهی دارد. به گفته او، «سوءظن شدید نسبت به بریتانیا در جامعه ایران امری جا افتاده است و دلایل آن قابل درک است. منشا این بدبینی، تجارب خیلی تلخی است که (ایرانیان) از بریتانیا در تمام قرن نوزدهم و قسمت اعظم قرن بیستم، داشتهاند». او به نقش بریتانیا در کودتای نظامی علیه دولت منتخب دکتر مصدق و حمایت از صدام حسین در جنگ ایران و عراق اشاره میکند. پیش از آن، بریتانیا و اتحاد شوروی در سال ۱۹۴۱ میلادی ایران را اشغال کردند و عملاً اداره این کشور را برای پنج سال در دست داشتند.
آقای استرا در کتاب خود به خوانندگانش میگوید که تاریخ و خاطرات جمعی برای هر کشوری مهم است، ولی این موضوع در مورد ایران فرق میکند، زیرا «گذشته ایران اکنونش را نیز شکل داده است». او به این نکته مهم نیز اشاره میکند که حاکمان ایران در حال حاضر از تاریخ روابط این کشور با بریتانیا و ایالات متحده برای «توجیه سرکوب و عدم تحمل» در داخل بهره میگیرند: «وقتی محافظهکاران در رژیم ایران با اعتراضات نسبت به محدودیتهای موجود در جمهوری اسلامی، یا سایر اشکال نارضایتی عمومی مواجه میشوند، خارجیها، بهخصوص بریتانیا را به تحریک این اعتراضات متهم میکنند».
البته، آقای استرا به شوخی میگوید که این روزها مردم ایران با آگاهی از فساد مالی و سوءمدیریت مقامات ارشد دولتی، بیش از آن که بگویند اوضاع خراب مملکت «کار انگلیسهاست»، میگویند «کار خودشان است».
پس از فاش شدن تاسیسات مخفی هستهای ایران در نطنز و اراک توسط سازمان مجاهدین خلق در ماه اوت سال ۲۰۰۲ میلادی، جک استرا در کنار همتایان آلمانی و فرانسوی خود به فکر راهاندازی مذاکره روی برنامه هستهای ایران شد تا «مبادا ایران میدان جنگ دیگری به رهبری آمریکا شود». آنها امکان اقدام نظامی آمریکا علیه این کشور را بعید نمیدانستند. در واقع، مشکلات واشنگتن در عراق و افغانستان و نیز پافشاری اروپاییها بر دیپلماسی و مذاکرات با ایران، در کاهش برخورد نظامی نقشی تعیین کننده داشت. مذاکرات هستهای، پس از فراز و فرود بسیار، نهایتا در سال ۲۰۱۵ میلادی به توافقات برجام بین ایران و پنج عضو شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان انجامید. اما دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، با خروج از برجام، آینده توافقات هستهای با ایران را با ابهام روبهروساخته است. به نظر استرا، خروج واشنگتن از برجام «غیرمسئولانه» است.
وزیر پیشین امور خارجه بریتانیا با توجه به مخفیکاریهای شدید جمهوری اسلامی در گذشته، بر این اعتقاد است که برنامه هستهای جمهوری اسلامی شفاف نیست و این کشور با توجه به تهدیدهای امنیتی در منطقه، از جمله تجربه تهاجم عراق در دهه هشتاد میلادی، گزینه دستیابی به توان تولید سلاح هستهای را از روی میز خود بر نمیدارد. از این رو، حفظ برجام و نظارت جامع سازمان انرژی هستهای سازمان ملل بر این برنامه را ضروری میداند.
با این که جمهوری اسلامی ایران با اشاره به سلاح اتمی اسرائیل، از «برخورد دوگانه بینالمللی» در پیوند با برنامه هستهای خود شکایت دارد، اما به گفته آقای استرا، مشکل اصلی غرب با ایران، رفتار این کشور در منطقه و به ویژه تهدید اسرائیل به نابودی است. دولتهای عربی و مسلمان، از جمله عربستان سعودی، موجودیت اسرائیل را میپذیرند، و در مناقشه فلسطین میخواهند نقش سازندهای را بازی کنند. ولی، «ایران از گروههای تروریست اسلامگرا در فلسطین حمایت مالی و سیاسی میکند». در عین حال، سیاست رسمی جمهوری اسلامی هنوز هم «محو اسراییل از نقشه جهان» است، و با توجه به این سیاست، کشورهای غربی مخالف دستیابی ایران به توان تولید سلاح هستهای هستند.
آقای استرا در این کتاب از توافق با ایران و مهار برنامه هستهای آن ناامید نیست، ولی تصور میکند که غرب باید نظام سیاسی ایران را یکدست نبیند و به همکاری با نیروهای اصلاحطلب و طرفداران نزدیکی به غرب بپردازد. به گفته او، نتایج انتخابات «در سیاستهای حکومت ایران تفاوت روشنی ایجاد میکند». او در این مورد به تفاوتها در رفتار حکومتهای خاتمی و احمدینژاد در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی اشاره میکند. به همین خاطر، میگوید، «بخشی از آنچه در داخل ایران اتفاق میافتد، تحت تاثیر برخورد جهان بیرون با این کشور است... هر قدر که نیروهای اصلاحطلب بتوانند به مزایای همکاری ایران با جهان اتکا کنند، به همان میزان بر توان داخلیشان افزوده میشود و موقعیت تندروان، هرچه بیشتر تضعیف خواهد شد». البته، وزیر خارجه پیشین بریتانیا به محدودیتهای مقامات منتخب مانند رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس نیز اذعان میکند و میپذیرد که در مسائل داخلی و خارجی، حرف اصلی را آیتالله خامنهای میزند. به گفته او، «رئیس جمهوری اصلی آقای خامنهای است».
در حال حاضر، آمریکا و متحدانش در منطقه، برای مهار ایران تنها به محدود کردن برنامه هستهای آن اکتفا نمیکنند و آشکارا خواستار پایان نفوذ این کشور در یمن، سوریه و لبنان هستند. استرا باور دارد که جمهوری اسلامی از گروههای مورد حمایت خود، مانند حزبالله، به عنوان «خط دفاعی بیرونی» در چارچوب استراتژی تقابل نامتقارن با ایالات متحده و اسرائیل بهره میگیرد. در این حالت، آیا نیروهای اصلاحطلب خواهند توانست در سیاستهای استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه که آیتالله خامنهای و سپاه پاسداران برای حفظ نظام خود ضروری میدانند، تغییری به وجود بیاورند؟