زندگی؛ دمی با طرب یا داستانی پر از غم؟

نگاهی به کتاب «هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها»‌ نوشته مارک منسن

مارک منسن در حال امضای کتابش- Instagram/markmansonnet

دیوان شاعران فارسی زبان پر است از ابیاتی در مدح طرب و خوش‌گذارنی با‌ می‌و معشوق؛ فراموشی غم و بیهودگی هستی و عمر گذران. روانشناسی مثبت با انبوهی از کتاب‌های خودیاری و صنعت تبلیغات، به ویژه تلویزیون، به طور پیوسته فرمول‌ها و توصیه‌هایی را برای رسیدن به زندگی سراسر خوشی به مخاطبان ارائه‌ می‌دهند.

در فرهنگ عامه، به خصوص متاثر از تلویزیون و سینما، زندگی مطلوب جستجوی خوشبختی و رسیدن سرخوشی دائمی است که اگر کسی آن را به دست نیاورد، لاجرم از زندگی ساکت و بی شور و حال خود باید دچار افسردگی گردد. امروز، به خصوص برای جوانان، زندگی خوش با معاش، ماشین، خانه، سفر، میهمانی‌های دوستانه، «دستی به زلف یار و دستی به جام می» و.... تعریف‌ می‌شود. برای رسیدن به این زندگی مطلوب، به آب و آتش زدن، ‌حتی با شیوه‌های غیراخلاقی و ظالمانه، نه تنها جایز است که مقبولیت عمومی نیز دارد.

مارک منسن، نویسنده پرفروش آمریکایی، در کتاب خود «هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها؛ روشی نو برای خوب زندگی کردن»‌ می‌گوید که «فرمول زندگی سرشار از خوشی مادی و لذت ظاهری» را آزموده و به جایی نرسیده است. او در این اثر، داستان زندگی خود را سوژه کتاب کرده است تا خواننده گمان نبرد که با مشتی از تحقیقات و آمار به قلم یک پژوهشگر دانشگاهی رو به روست. او هر آن توصیه ای را که در این کتاب‌ می‌نماید، برخاسته از تجاربش است و یا برگرفته از سرگذشت جذاب شخصیت‌های مشهور و یا انسان‌های معمولی چهار طرفش. حاصل کتاب نگاهی متفاوت به خوشبختی و زندگی توام با رضایت و معنا است.

او در این کتاب از همان آغاز خاطر خواننده جویای «خوشبختی» را جمع‌ می‌کند: گریزی از غم‌ها و دغدغه‌های زندگی نیست و در برخورد با اضطراب‌ها، دغدغه‌ها و مشکلات زندگی، «اول باید یاد بگیریم که چطور تمام این‌ها را تحمل کنیم». او برخلاف فرهنگ عمومی، به ما‌ می‌گوید که «خوشحالی یک معادله قابل حل نیست. نارضایتی و خشنودی اجزای ذاتی طبیعت انسان اند‌». منسون تا آنجا پیش‌ می‌رود که رنج بردن را امر مفیدی‌ می‌داند. زیرا، ما را «تشویق به تغییر»‌ می‌نماید. ما «طوری تکامل یافته ایم که همیشه با درجه ای از نارضایتی و تردید نفس زندگی کنیم‌». چون در این صورت «بیشترین تلاش را برای نوآوری و بقا انجام خواهیم داد‌».

پیام منسن این است: دردها و غم‌هایت را بپذیر، میانشان با توجه به با اهمیت بودن و بی اهمیت بودن شان تفکیک قائل شو، غم‌ها و مشکلاتی را که فراتر از اراده ات است، بی خیال شو ولی مشکلات و نگرانی‌های بزرگ ات را حل کن. اتفاقاً، خوشحالی به دنبال حل کردن مشکلات به دست‌ می‌آید. برای این که خوشحال و از زندگی معنادار برخوردار باشیم، نیاز به چیزی داریم که بتوانیم حل کنیم. به همین خاطر، خوشحالی عمل و فعالیت است و نه چیزی که همین طوری به شما عطا شود‌.

این کارآفرین دنیای آنلاین و نویسنده پرفروش که همه چیز را از هیچ، از مبل خوابی در خانة دوستان، شروع کرده است و برای تجربه زندگی دست به کارهای مختلف، از جمله سفر به دور دنیا و رهایی از قید هر نوع تعلق زده است،‌ می‌گوید: «فرهنگ امروز ما خلاصه شده است در انتظارات مثبت اما غیر واقعی: خوشحال‌تر باشیم. بهتر باشیم، ثروتمندتر، جذاب‌تر، زرنگ‌تر و تحسین شده‌تر‌». شغل فوق العاده، و خلاصه «طلا بخورید و طلا دفع کنید». اما، تمام این توصیه‌های مرسوم «در واقع بر نداشته‌هایتان تمرکز دارند. آنچه را کمبود دارید نشانه‌ می‌گیرند و برایتان برجسته‌ می‌سازند‌».

از نظر منسن، زندگی واقعی جستن و یافتن و تحول است؛ زندگی نه ماشین‌هایی است که سوار‌ می‌شوید، نه زنانی که با آنان دوستی می‌کنید، شغل‌هایی که به دست‌ می‌آورید بلکه تعریف سبک زندگی معنادار و تا آخرین دم خلاق است. چون، وقتی به تمام این چیزها‌ می‌رسید، که البته برای همه میسر هم نیست، پرسش گریزناپذیر این است: بعدش چی؟ به گفته او، «لذت ربانی دروغین است… لذت، سطحی‌ترین شکل رضایت در زندگی است...تحقیقات نشان داده است کسانی که انرژی شان را بر لذت‌های ظاهری متمرکز‌ می‌کنند، در نهایت مضطرب تر، نامتعادل تر و افسرده تر‌ می‌شوند‌». 

او بر این تصور است که تعریف خوشبختی را نه ایده آل‌های تلویزیونی بلکه نگاه و تجربه متفاوت فرد در زندگی معمولی اش است. او در این ارتباط به ما داستان پیت بست، طبل نواز گروه بیتلز را نقل‌ می‌کند که علیرغم محبوبیتش، جان لنون و پاول مک کارتی و دیگران او را از گروه بیرون انداختند و به جایش رینگو استار را آوردند. 

پیت بست بدون «بیتل‌ها» به جایی نرسید، افسرده شد و به باده گساری روی آورد و ‌حتی قصد خودکشی کرد. اما پس از آشنایی با همسرش همه چیز تغییر کرد تا جایی که در سال ۱۹۹۴ در مصاحبه ای گفت: «حالا خوشحال تر از آنم که اگر با بیتل‌ها مانده بودم‌». او خوشی خود را در یک خانواده بزرگ و پر عشق، ازدواجی پایدار و یک زندگی ساده و البته بی سر و صدای هنری یافت. 

آیا پاول مک کارتی، آن چهره شهرآشوب دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی نهایتاً به همان زندگی ای قناعت نکرد که پیت بست بعداً با خوشحالی به آن افتخار‌ می‌کرد؟

مارک منسن‌ می‌گوید که پذیرش مشکلات، شکست‌ها، و تراژدی‌ها برای پیروزی ما مهمند البته به شرطی که غصه نخوریم و ‌حتی اگر عقلمان برای برون رفت از بن‌بست قد نمی‌دهد باز هم دست به کار شویم. زیرا، موفقیت از دل تلاش‌هایمان به دست‌ می‌آید: «این رشد، تمرکز و تعهد است که خوشحالی به وجود‌ می‌آورد، نه فهرستی بلندبالا از دستاوردهای دل‌به‌خواهی‌».

 برای منسن این خوشحالی بر ارزش‌های واقعی استوار است که چیزی نیست جز «مسئولیت پذیری، قطعیت پرهیزی، اعتراف به اشتباهات و رفع کردنشان، توانایی نه گفتن و نه شنیدن و فناپذیری انسان‌».

بیشتر از کتاب