شمایی که خوب می‌شناسیمتان

«خانه سینما» به «خانه امن» اطلاعاتی تبدیل شد

تصویر مراسم تشییع محسن فخری زاده، معاون وزیر دفاع جمهوری اسلامی - IRANIAN DEFENCE MINISTRY / AFP

افراد مشهور که هواداران زیادی دارند، نسبت به حرفی که می‌زنند مسئولیت فردی دارند، زیرا ممکن است جمع وسیعی از مردم را به اشتباه بیاندازند. بی‌شک سینماگران و نویسنده‌ها در این میان مسئولیت‌شان بیشتر است چون محبوبیت‌شان از طریق آثاری است که منتشر می‌کنند و این آثار  به نوعی با تفکر سروکار دارد. در سال‌های اخیر، متاسفانه برخی از نویسندگان و سینماگران، بدون قبول این مسئولیت در قبال جامعه، سخنانی گفته‌اند که عواقب بدی برای مردم ایران داشته است.

در ۷ آذر ۱۳۹۹، پس از کشته شدن محسن فخری‌زاده، معاون وزیر دفاع جمهوری اسلامی و سردار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که ریاست سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع را هم برعهده داشت، بیانیه‌ای تحت نام «دل‌نوشته» از سوی برخی از چهره‌های شناخته شده سینماگر منتشر کرد. متن این بیانیه این بود:

«خطاب به تویی که نمی‌شناختمت

خبر ترور ناجوانمردانه‌ات را شنیدیم و افسوس خوردیم که چرا به قدر بدخواهان میهن‌مان تو را نمی‌شناختیم. کمی دیر شده، ولی به پاس یک عمر تلاش علمی بی‌منت و بی‌نام و نشان برای اقتدار کشور عزیزمان ایران، به تو افتخار می‌کنیم.

روحت شاد»

پرسش اول این است که چرا شما نمی‌شناختید؟

از ۲۰۱۰، فخری‌زاده نامش در فهرست ۵۰۰ نفره افراد بانفوذ جهان، از سوی نشریه آمریکایی فارن پالیسی، مطرح می‌شود. از او به‌عنوان یکی از پنج شخصیت قدرتمند در مسایل هسته‌ای جمهوری اسلامی یاد می‌شود و در قطعنامه ۱۷۴۷ شورای امنیت، که علیه فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران تصویب شد، نام وی جزو افراد تحریم شده قرار داده شد. در ۲۰۱۰، گاردین گزارش داد گمان می‌رود فخری‌زاده مسئول اصلی برنامه هسته‌ای ایران باشد. دو سال بعد، در ۲۰۱۲،  وال‌استریت جورنال او را «معلم بمب اتمی تهران» خواند. هر چند در موارد متعدد و منابع مختلف نام او برده شده است با این حال می‌پذیریم «نمی‌شناختید»، اما با خود فکر نکردید چرا یک دانشمند باید ۲۰ سال ناشناخته بماند؟ به علت تواضع او؟! یا فعالیتی می‌کرده است که نباید افشا می‌شد.

«بدخواهان میهن‌مان» چه کسانی هستند؟ آیا همان‌ها نیستند که طی چند دهه با ماجراجویی‌های موشکی و هسته‌ای، «میهن‌مان» را به نابودی کشانده‌اند و روز به روز از اقتدار آن کاسته‌اند و اکنون تنها اقتدارشان این است که اینترنت را قطع کنند و بیش از ۱۵۰۰ نفر مردم بی‌دفاع را با شلیک مستقیم گلوله‌ جنگی به سر، و البته گاهی به پا، بکشند؟ موضوع به این سادگی نیست.

بابک غفوری‌آذر، در گزارشی با عنوان «شکاف اجتماعی از نوع سینمایی، «دل‌نوشته سینماگران برای فخری‌زاده» را توضیح می‌دهد. «دو سینماگر شناخته‌شده، در گفت‌وگو با رادیو فردا، به نقش افرادی چون مجید مجیدی و حبیب احمدزاده در نگارش این نامه اشاره می‌کنند و می‌گویند جمع‌آوری امضاهای این نامه را نیز رضا میرکریمی و فرشته طائرپور انجام داده‌اند.‎» در بین سی نام منتشر شده‌ نخست، نام برخی به‌طور مشخص در این سال‌ها به عنوان چهره‌های مستقیم و غیرمستقیم حکومتی و امنیتی آمده است. گروهی هم که از حکومتی‌ها و امنیتی‌هایی نیستند، به رقابت بین خودشان برمی‌گردد. اما دیدن بعضی از نام‌ها که چنین نیستند موجب تاسف است. اما چرا آنها هنوز این نامه‌ها را امضا می‌کنند؟

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

«هوشنگ اسدی» که از روزنامه‌نگاران فعال سینمایی در ایران بود و مجله «گزارش فیلم» را منتشر می‌کرد، در مصاحبه‌ای در همین برنامه، به بابک غفوری‌آذر توضیح می‌دهد چگونه خانه سینما از خانه صنفی برای سینماگران، تبدیل شده است به محلی برای نیروهای امنیتی و حکومتی. او به روشنی و نقل به مضمون، می‌گوید «طی پروسه‌ اشغال نهادهای فرهنگی از سوی نیروهای امنیتی، اشغال خانه سینما شروع شد و در نیمه‌ی دوم دوران روحانی، به پایان رسید و کاملا اشغال شد.» درواقع می‌توان گفت: «خانه سینما» به «خانه امن» اطلاعاتی تبدیل شد.

در دیالکتیک، اصل ساده‌ای وجود دارد به نام «تداوم و گسست». به عبارت دیگر یک چیز ضمن تداوم خود در نقطه‌های عطف، تبدیل به چیز دیگری می‌شود بدون آنکه ماهیت آن تغییر کند. مثلا «یخ»، «آب» و «بخار» هر سه فرمول شیمیایی یکسانی دارند اما وقتی «یخ» «آب» می‌شود آن «آب» دیگر «یخ» نیست و وقتی آبی بخار می‌شود دیگر آب نیست، هرچند همه‌ی این‌ها جلوه‌های یک چیز هستند. درک اینکه در کدام نقاط عطف، در عین «تداوم»، «گسست» پیش آمده است مهم‌ترین درک برای حرکت‌های اجتماعی است و عدم این درک خسارات فراوانی به شخصیت و هویت افراد می‌زند. اینکه این نقاط عطف کجا است، ممکن است مورد بحث باشد اما چیزی که مسلم است وقایع سال ۸۸ و شلیک مستقیم به سر معترضینی که تنها می‌گفتند: «رای ما کجا ست؟» نقطه‌ عطف بزرگی بود. این اتفاق نشان داد در کشوری که سیستم قضایی مستقل، سالم و کارآمد ندارد نه انتخابات معنی دارد نه اصلاحات. برخی از هنرمندان، متوجه ماجرا شدند و فاصله‌ خود را با حکومت به بالاترین حد ممکن رسانند و برخی هم مهاجرت کردند. متاسفانه برخی ماندند و دوباره در دو مقطع مهم با حمایت از روحانی، خود را و مردم را دچار مخمصه کردند. به هر حال در دی‌ماه ۱۳۹۶ که باز دولت به همراه سپاه به سرکوب خونبار مردم پرداخت، برخی راه خود را کامل جدا کردند، برخی به توجیه پرداختند و برخی سکوت کردند، اما همراهی با حکومت را رها نکردند. در آبان ۱۳۹۸ دیگر مهر قطعی زده شد و «آب»، «بخار» شد.

هنگامی که در ۱۸ دی ۱۳۹۸، پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بین‌المللی اوکراین به مقصد کی‌یف، با دو شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ساقط شد و تمام ۱۷۶ مسافر آن قتل‌عام شدند، سپاه و دولت روحانی اعلام کردند براساس نقص فنی سقوط کرده است. چند روز بعد که با افشاگری‌های بین‌المللی، مشخص شد کار سپاه بوده است دیگر یخ به سوزان‌ترین بخار ممکن تبدیل شد.

اکنون مهم نیست شما چقدر خودتان را جدا از حکومت می‌دانید، یا نه اگر به هر شکل در هر کجا از وزارت ارشاد، صدا و سیما، بنیاد فارابی، خانه سینما... مشغول فعالیت هستید، با گردنی کج فرمان‌بردار حکومت و سپاه شده‌اید و مجبور هستید «دل‌نوشته»ای را که جلوی‌تان می‌گذارند امضا کنید. کسانی که نمی‌دانند عامل ویرانی ایران، همین سپاه‌ بوده است، هرگز نمی‌توانند درک روشنی از جهان پیرامون خود داشته باشند.

اینکه گفته می‌شود ما تحت فشار برای امضا هستیم، نیز افسانه‌ای بیش نیست زیرا بسیاری امضا نکرده‌اند و نخواهند کرد و اتفاقی برایشان نیفتاده است. البته در طول این سال‌ها، عده‌ای از هنرمندان که تن به فروش هنرشان ندادند، به شکل‌های مختلف مورد آزار بودند اما ایستادند یا مهاجرت کردند و تن به بردگی نسپرند.

هنرمند و نویسنده و روشنفکری که پوپولیست‌وار، پشت سر مردم حرکت می‌کند و برای محبوبیت کاذب یا به دلیل منافع شخصی حرفی می‌زند و کاری می‌کند که معتقد به آن نیست، هر چه باشد از این طایفه نیست.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه